جستجو

قسمت نوزدهم قصه های هزار و یک شب

 

شب پانزدهم: حکایت گدای سوم 2

در پادکست قبلی تا آنجا رفتیم که پادشاه از بوزینه با هوش خوشش آمد. و آن بوزینه کسی نبود جز گدای دوم که به طلسم عفریت ظالم گرفتار شده بود. وقتی پادشاه خواست بوزینه را به دختر خود نشان دهد، دختر که سر و سری با سحر و جادو داشت، دانست که این بوزینه آدمی است طلسم شده. پس بر آن شد طلسم از او بگشاید. اما عفریت ظاهر شد و این دو (جادوگر و عفریت) در نبردی حماسی عزم به هلاک هم نمودند. در این هماورد چه عجب ها که رخ نداد و چه صور خیالی که تصویر نگشت. گاه این گربه می شد آن مار؛ گاه این شیر می شد و آن شراره آتش. تا بالاخره دختر یا همان جادوگر پیروز شد، اما متاثر از این نبرد، خود به هلاکت رسید. جوان قصه ما یا همان گدای دوم از طلسم رها شد اما از تبعات آن نبرد سهمگین، یک چشم خود را از دست داد. پادشاه نیز در سوگ دخترش، گدا را از قصر بیرون کرد. گدا به دارالسلام رفت تا به نزد هارون الرشید رود. اما در راه دو گدای دیگر یک چشم را دید و هر سه به اتفاق هم به همان خانه دخترکان قصه رهسپار شدند.

چون گدا داستانش را گفت، او را از بند غلامان رها ساختند. اما او نیز همانی گفت که قبلی ها گفتند: من نیز می خواهم قصه بقیه افراد را بشنوم.

نوبت به قصه گدای سوم رسید. او نیز ملک زاده ای بود که در یک سفر با کشتی، به کوه مغناطیس برخورد کرد. کوهی که چون مثلث برمودا، کشتیها را در هم میشکست و افراد را نابود می کرد.

در این جا می شنویم ادامه این داستان را با روایت ریحانه زارعی، راوی مجموعه صوتی قصه های هزار ویک شب!

 

عوامل تولید:

گوینده: ریحانه زارعی

صدابردار: علی اقبال

تدوینگر: رضا طریحی

تهیه شده در استودیو نت به نت

بر اساس کتاب قصه های هزار و یک شب

 

پخش از وبسایت فرهنگی آموزشی نت به نت

مطالب مرتبط

دیدگاه ها

ثبت دیدگاه جدید

متن نظر:

قسمت نوزدهم قصه های هزار و یک شب

00:00:00 / 00:00:0
آدرس واتساپ آدرس تلگرام شماره همراه