فروشگاه

مقالات

مقالات

ما اهالی موسیقی دکمه پلی (play) نیستیم

  • انتشار1399/01/21
  • بازدید
ما اهالی موسیقی دکمه پلی (play) نیستیم

 

 میشه دکمه اون ضبط رو بزنی آقای راننده؟

 

مطمئناً هر کدوم از ما تجربه گفتن و شنیدن این جمله رو تا حالا داشته ایم. مثلاً آژانس گرفتی و یه مسیر طولانی رو باید بری. توی ماشین حوصلت سر میره به راننده میگی اگه می شه دکمه ی اون رادیو ضبط رو بزن یه چیزی بخونه. این یه رفتار مثبت اجتماعیه و مطمئناً همیشه هم راننده با روی گشاده از پیشنهادتون استقبال می کنه. و یا مثلا توی مهمونی هستی، روح حاکم بر جمع سرد میشه و رو به کسل شدن میره. یهو یکی میگه اون دکمه پخش رو بزنید بزارید یه چیزی بخونه کف کردیم. جالبه بدونید همون دکمه، موضوع مقاله امروز ماست.

 

 

دکمه پلی (play)

 

قبل از فراگیری دنیای دیجیتال، که قدمتش توی ایران هم به دو دهه میرسه، چیزی به اسم گوشی موبایل دست مردم نبود. تو خونه هامون یه دستگاه ضبط صوت داشتیم که نوار کاست مغناطیسی می خورد و همه به صورت مشترک استفاده می کردیم. ونسل های قبل تر از ما که بعضی خونواده ها دستگاه گرامافون داشتن که با دیسک های بزرگ کار میکرد. مثل الان نبود که دنیای موسیقی توی جیبت جا بشه (شاید همین الان به اندازه یه کمد پر از نوار کاست، توی گوشیت موزیک داشته باشی). یه دکمه پلی روی ضبط صوت بود که با فشار دادنش، به دستگاه مکانیکی دستور می دادی که امواج مغناطیسی رو طی فرایندی به صوت تبدیل کنه. اون دکمه هنوز هم هست. فقط اونم متناسب با تغییرات، از دنیای مکانیکی شیفت کرده روی صفحه لمسی. پس دکمه پلی همیشه بوده و جایی نرفته. اینارو گفتم که برسم به تیتر زیر.

 

 

کاربرد دکمه پلی

 

همونطور که می دونید، موسیقی از قدیم به عنوان غذای روح پذیرفته شده. هر وقت دل آدما میگیره، یا به هر دلیلی از فرم روحی اصلی خودشون خارج میشن، بسته به سلیقشون یه موزیک پخش میکنن و حالشونو تغییر میدن. برای پخش موزیک یه دکمه پلی نیازه. دکمه ای که یا فشار دادنیه یا لمسی. شما خوب میدونید که اون دکمه علیرغم نقش مهمی که داره، هیچ حس و درکی نداره. بدون اینکه ازش بخاید، تو سرش می زنید و میگید کارت رو بکن. پس دکمه پلی، یه واسطه ایه بین پخش شدن موسیقی و دگرگونی حال شما.

 

 

 

 

وقتی دکمه پلی شدم

 

من از بچگی با موسیقی بزرگ شدم. از همون اول هم صدای خوبی داشتم. توی مدرسه همیشه تکخوان گروه سرود بودم و تو مهمونیای فامیلی و بین دوستان و هر جای دیگه، اگه ازم میخواستن براشون میخوندم. کم کم بزرگ شدم و رسما در شاخه موسیقی شروع به فعالیت کردم. خواننده ی یکی دو تا گروه موسیقی شدم و دستی هم توی نوازندگی داشتم. بدیهی بود به خاطر رفت و آمدهایی که داشتم، آدمای زیادی تو زندگیم وارد بشن. آدمایی که به عنوان دوست و آشنا باهاشون وارد ارتباط شدم و مثل هر کس دیگه، گوشه ای از این شهر باهاشون معاشرت می کردم. همیشه از اینکه تو جمع دوستان و اقوام می خواستن که براشون نوازندگی کنم یا بخونم، احساس خوبی داشتم. اینکه براشون ارزش داشتم و از اجراهام لذت میبردن، موجب مباهاتم بود. اما یه پدیده ای ذهن منو بد جور درگیر خودش کرد. احساس کردم بعضی ها یه جورایی رفتارشون منفعت طلبانه اس. انگار منو یه دستگاه موسیقی قابل حمل میبینن. هر جا که جمع میشدیم یا جایی میرفتیم، بدون در نظر گرفتن شرایط روحی من، تا حوصلشون سر میرفت با یه لحن مغرورانه میگفتن یه چیزی بخون بابا حوصلمون پکید. کم کم رو این موضوع حساس شدم. مگه من دکمه پلی موزیکشون بودم که هر وقت خواستن بزنن تو سرم و شروع به پخش کنم؟! به خاطر همین یه مدت رفتارهای بعضی ها رو زیر ذره بین قرار دادم و همه رو سبک سنگین کردم. به نتایج خیلی جالبی رسیدم. فهمیدم در صد زیادی از آدمایی که باهاشون در ارتباطم، برای خودم هییییچ ارزشی قائل نیستن. و ارتباطشون با من صرفا به خاطر فعال بودنم توی موسیقیه. فهمیدم توی خیلی از اکیپ های دوستانه، فقط نقش یه دکمه پلی رو دارم. یه ابزاری برای عوض شدن حالشون. فهمیدم که خیلیا فقط ادعای رفاقت دارن ولی در اصل رفیق هنر من هستن. این قضیه باعث شد تکلیف خیلی از رابطه هام رو مشخص کنم. توی پارت بعدی با ذکر مثال براتون میگم وقتی دکمه پلی شدم یعنی چی!

 

پادکست چگونه آلبوم موسیقی شخصی بسازیم

 

این دغل دوستان که میبینی

 

بعضی از این آدمهایی که در بالا اشاره کردم، هیچ بویی از ملاحظه و احترام متقابل نبردن. فقط و فقط دنبال این هستن که به درد منافعشون بخوری. یکی از دوستام دقیقا همینجوری بود. خیلی اهل مهمونی و خوش گذرونی بود. هر جا که میدید نیاز داره یه مجلس گرم کن داشته باشه منو خبر میکرد. البته تا قبل از اینکه به رفتار آدما حساس بشم، متوجه این موضوع نشده بودم. یه بار ساعت سه نصف شب زنگ زد به موبایلم. از خواب پریدم جواب دادم گفتم چیه چیزی شده؟ گفت از سر شب یه مهمونی گرفتم، الان شام خوردیم هر کی یه گوشه ای کسل افتاده. یه دیقه بپوش خودتو برسون یه برنامه برامون اجرا کن. سازتم بیار! واقعا برام عجیب بود. بی ملاحظگی تا این حد دیگه نوبر بود. شاید اگه قبلا این اتفاق می افتاد پیش خودم میگفتم ایول. رفیق به این میگن. حتی تو مهمونی شخصیش هم یاد من می افته. ولی من نسبت به این رفتارها آگاه شده بودم. خیلی شیک جواب منفی دادم و گفتم نمیام. ولی اصرار کرد. هر چی گفت قبول نکردم. وقتی مطمئن شد مثل همیشه دیگه براش یه دکمه پلی نیستم، با لحن زننده ای گفت فکر کردی کی هستی؟ به درک نیا. و گوشی رو قطع کرد. به جای اینکه ناراحت بشم، از اینکه تونسته بودم به خودم بیام و دوست واقعی رو از دوستی های ابزاری تشخیص بدم، خوشحال شدم و خدا رو شکر کردم. کم کم اتفاقای مشابه زیادی رو به خاطر آوردم و فهمیدم تا حالا چقدر اینجوری از من استفاده ابزاری شده. روزای بعدی این کار رو ادامه دادم و بدون رودربایستی در خواست خیلی ها رو رد کردم. شاید باورتون نشه ولی از وقتی که تصمیم گرفتم دکمه پلی نباشم، تعداد زیادی از آدمای اطرافم دیگه بیخیال من شدن و هیچ وقت حتی سراغمم نگرفتن. مثل برگ پاییز ریزش کردن و از زندگیم محو شدن. دقیقا به این بیت ناب از سعدی رسیدم: این دغل دوستان که می بینی/ مگسانند دور شیرینی...

 

 

 

 

سخنی با اهالی موسیقی

 

دوست عزیزم که در وجودت گوهری از جنس هنر موسیقی داری، اینو بدون در قبال این موهبتی که برای به دست آوردنش سالها زحمت کشیدی، مسئولیت داری. هر جایی و برای هر کسی هنرت رو خرج نکن. میدونم خیلی محنت کشیدی تا به این دُرّ گرانبها برسی. ولی باید بدونی این خود تو بودی که تونستی هنر رو در خودت شکوفا کنی. با روحت، با شخصیتت، با خود خود خویشتنت. نباید بذاری بعضی از مردم شخصیت تو رو از هنرت جدا کنن. اولویت همیشه با حفظ عزت نفسه. این که هر کسی از راه برسه فقط جنبه هنری تو رو ببینه و برای خودت هیچ ارزشی قائل نباشه، کم کم میتونه تو رو نا امید کنه. میتونه کاری باهات بکنه که مثل من حس کنی فقط یه دکمه پلی هستی. البته برای من تجربه بدی نبود. الان دیگه از آدمایی که اطرافم هستن خیالم راحته. میدونم در درجه اول با خود خودم رفیقن. و منو به چشم ابزار پخش موسیقی نمی بینن. با افتخار هر وقت بخان براشون اجرا میکنم و خودم بیشتر از اونا از این کار لذت میبرم. قدر خودتو بدون و همواره یادت باشه:

قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری...

 

(برگی از دلنوشته های محمدرضا مهدوی ازدوستان و همکاران استاد اقبال)

تهیه شده در وب سایت فرهنگی آموزشی نت به نت

  به قلم: محمد حنطه ای

نظر دهید (برای اعضا)

Captcha

نظرات (0)

تاکنون نظری ثبت نشده است.

سبد خرید 0
تماس با ما