قسمت چهلم قصه های هزار و یک شب
در سه قسمت گذشته، ماجرای عاشق و دلاک را دنبال می کردیم. دلاکی که دست از سر جوان تاجر بر نمی داشت و پ...
در سه قسمت گذشته، ماجرای عاشق و دلاک را دنبال می کردیم. دلاکی که دست از سر جوان تاجر بر نمی داشت و پ...
در پادکست قبلی شنیدیم دلاک همچون زالو به جوان تاجر چسبیده بود. جوان هم عجله داشت و می خواست هر چه سر...
در قسمت قبلی شنیدیم که جوان تاجر برای آراستن خود پیش از اولین دیدار با معشوقه، به گرمابه بغداد رفت. ...
باز هم مثل اکثر قصه های هزار و یک شب، ماجرا به عشق طوفانی مردی که دلباخته دختری ماهروی می شود، باز م...
در پادکست قبلی، ادامه داستان طبیب یهودی را شنیدیم که خلاصه آن بدین شرح بود: وقتی قصد فروش گردنبند را...
خیاط و زنش احدب یا همان گوژپشت را کشتند. جسد او را در راه دیگری گذاشتند. او نیز جسد او را در راه شخص...
اما در قسمت قبلی شنیدیم که ملک از قصه نصرانی خوشش نیامد و بهر قصاص خون احدب (گوژ پشت)، باز قصد اعدام...
در اپیزود قبلی از مجموعه داستان های صوتی قصه های هزار و یک شب و ادامه حکایت نصرانی؛ شنیدیم که بازرگا...
شنوندگان عزیز، در قسمت های قبلی از قصه های هزار و یک شب، شنیدیم که همه متهمین یک به یک به قتل احدب ا...
همراهان مجموعه صوتی قصه های هزار و یک شب، در پادکست قبلی شنیدیم که خیاط برای خلاصی از جسد احدب، او ر...
در قسمت قبلی، حکایت ازدواج حسن بدرالدین به خوبی و خوشی تمام شد. اگر خاطرتان باشد، این حکایت از زبان ...
در پادکست قبل شنیدید که چگونه ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم دادند تا حسن بدرالدین به خ...
پسر حسن بدر الدین به دنیا آمد و بزرگ شد. اما در فراق پدر بسی مغموم و دلشکسته بود. وقتی این دلشکستگی ...
ویژگی هزار و یک شب آن است که از دل هر قصه، قصه ای نو جوانه میزند، و هر قصه جدید خود شاخ و برگ می گیر...
جنی و عفریت بر آن شدند که حسن بدر الدین را از شام به مصر برده، تا او را به جای آن گوژپشت کریه المنظر...